جهانِ بی پاسخ

ساخت وبلاگ
 

"اگر انسان صرفا بنشیند و درباره خاتمه کار محتمل الوقوعش و بی معنایی دهشت زایش و تنهایی در این کیهان فکر کند، حتما دیوانه میشود یا به یک حس رخوت آور پوچی تن میدهد. شاید او از خود بپرسد که چرا باید برای نوشتن یک سمفونی باشکوه یا تلاش برای زیستن یا حتی عشق ورزیدن به کسی، خودش را به دردسر بیندازد در حالی که چیزی بیش از میکروبی زودگذر روی تل خاکی نیست که در میان بی کرانگی تصورناپذیر فضا می گردد؟"

 

"خود بی معنایی زندگی، انسان را ملزم می سازد که معنای خودش را خلق کند. هولناک ترین واقعیت در خصوص جهان نه خصمانه بودنش بلکه بی تفاوتی آن است. اما اگر ما بتوانیم با این بی تفاوتی کنار بیایم و چالش های زندگی را درون مرزهای مرگ بپذیریم، آنگاه وجود ما می تواند به نوعی معنا و رضایتمندی داشته باشد. ما باید هرقدر هم که تاریکی ژرف باشد، چراغ های خودمان را برافروزیم."

 

                                          ...............................................

جملات بالا بنیادی ترین تفکرات استنلی کوبریکه و من کاملا باهاش موافقم. هیچ وقت به پوچی نرسیدم ولی تا مرز دیوانگی رفتم! وقت هایی بوده که انقدر به "چرا ها" فکر می کردم که در نهایت به سر درد ختم میشد. از خودم می پرسیدم من کی هستم؟ اینجا کجاست؟ چرا من اینجام؟ شاید جواب این سوال ها بدیهی باشه اما اگر عمیقا بهش فکر کنی و عمیقا وجود خودت رو درک کنی، میبینی که هیچ پاسخی وجود نداره و تو هیچ چیز از خودت و اطرافت نمیدونی. مهم نیست اسمت چیه و کجا زندگی میکنی. این اطلاعات سطحی و ساختگیه در صورتی که ماهیت واقعیت در هاله ای از ابهام قرار گرفته.اون وقت بود که دچار از خود بیگانگی شدم. هر چیز و هر کسی که اطرافم بود، برام غریبه به نظر میومد. حتی خودم برای خودم! خودم برای خودم ترسناک بودم چون نمیدونستم چی هستم. مطمئن بودم که اگر همین جوری ادامه بدم و خودم رو تو این وضعیت غرق کنم قطعا دیوانه میشم. به خاطر همین سعی کردم کنترلش کنم و محتاطانه سمتش برم. اما بعدها به یه نتیجه ای رسیدم:

این جهان هرچقدر هم پوچ و بی معنی و بی جواب باشه، برای من خیلی جذابه. این درخت ها و کوه ها و دریا ها نیستن که جذابش کردن. اتفاقا از نظر من همین بی معنایی و بی جوابیشه که جذابش کرده! فکر کن تو دنیایی زندگی میکردی که هیچ سوالی وجود نداشت چون برای همه چیز جواب وجود داشت. همه چیز از قبل حل شده و هدفش مشخص بود. چقدر مسخره و خسته کننده می شد! زندگی روند مکانیکی پیدا میکرد. اما ما ناخواسته به این جهان وارد شدیم و در مقابل هزاران سوال بی پاسخ قرار گرفتیم. ما تو یه دنیای خیلی بزرگ قرار گرفتیم و کاملا آزاد و تنهاییم و این بی کرانگی و آزادی و تنهایی به شدت ترسناکه اما دقیقا همینه که قشنگش میکنه. تو میتونی هرکاری میخوای باهاش بکنی. میتونی هر معنایی که میخوای براش خلق کنی و این خیلی هیجان انگیزه لعنتی!

 

اوهام...
ما را در سایت اوهام دنبال می کنید

برچسب : جهانِ,پاسخ, نویسنده : eternal-illusiona بازدید : 145 تاريخ : چهارشنبه 25 مرداد 1396 ساعت: 20:02