اوهام

متن مرتبط با «l» در سایت اوهام نوشته شده است

And love was born

  • در ابتدا که انسان ها خلق شدن، گرد بودن با چهار دست و پا و زن و مردی وجود نداشت. خودشون یه موجود کامل بودن. خدایان میبینند انسان ها زیادی قدرتمند و بی نیاز شدن در نتیجه زئوس انسان رو از وسط نصف میکنه. بعد اینکه نصف شدند ، خدایان میبینند که انسان ها دارن افسرده میشن و میمیرن. اروس به زئوس پیشنهاد میکنه این نیمه ها به صورت زن و مرد دربیان و هم دیگه رو کامل کنن و حیات رو ادامه بدن و زئوس هم پیشنهاد رو قبول میکنه. این جوری شد که عشق آفریده شد.* اصطلاح نیمه گم شده از اینجا میاد.* کاش میزاشتی همون جوری گرد میموندیم... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • Tell me why

  • مدیر عامل ام تبدیل شده به یکی از ادم های دوست داشتنی زندگیم. یه اقای تقریبا ۴۰ ساله که با اینکه خودش پولداره اما از ادمهای پولدار و اجتماعشون فراریه، معمولا یه سری لباس ساده و تکراری میپوشه و همه جای شهر با دوچرخه رفت و امد میکنه. خوش فکر و دغدغه مند و به شدت اهل مطالعه که از سیاست و فلسفه گرفته تا حتی راجع به کوهنوردی هم اطلاعات داره با اینکه کوهنورد نیست. سه ماه پیش که باهام مصاحبه کرد اولش حس خوبی ازش نگرفته بودم. شاید چون با مدیر عامل قبلیم خیلی فرق داشت و انگار ذهنیتم اینجوری شکل گرفته بود که مدیر عامل باید یه ادم اتوکشیده و سرسنگین با ادبیات رسمی باشه و به یه ادمی که انقدر خودشه و خودش رو تو هیچ غالب اجتماعی قرار نمیده عادت نداشتم. مدیر شعب مون بعدا که استخدام شدم بهم گفت ما اینجا خیلی وقت بود دنبال مدیر منابع انسانی بودیم ولی مدیر عامله از هیچ کی خوشش نمیومد و تنها کسی که حاضر شد حضوری باهاش مصاحبه کنه و خوشش اومد تو بودی. چند روز پیش بعد یک ماه و نیم از دوبی اومد. پیشم که نشسته بود تنها چیزی که راجع بهش حرف نمیزد کار بود. معمولا به من که میرسه قبل از صحبت های کاری، دغدغه ها و تراوشات فکریش رو با من درمیون میزاره. بیشتر اوقات مکالمه مون یک طرفه است. اون همش حرف میزنه و من تو سکوت نگاه میکنم و گوش میدم. شبیه جلسه تراپی میشه بعضی وقت ها. بعد به خودم میگم بابا این همه داره حرف میرنه و سوال میکنه تو هم یه چیزی در جواب بگو لامصب. ولی انگار که خودش هم دنبال جواب نیست و همین که یکی باشه که حرفشو بفهمه براش کفایت میکنه. این سری اخر داشت بهم میگفت دقت کردی بهترین تجربیاتت که میاد تو ذهنت هیچ کدومش پولی نبوده؟ من اندازه موهای سرت ادمهای خیلی پولدار دیدم. اما هیچ کدوم خوشحال نیست, ...ادامه مطلب

  • wounded souls

  • امروز که اون حرف ها رو راجع بهش شنیدم و فهمیدم تو این چند ماه چیکار کرده، نمیدونستم باید چه حسی داشته باشمالبته زیاد برام دور از ذهن نبود اما فکر نمیکردم در این حد باشهنمیدونستم باید دل شکسته میشدم یا برای اون ادمها ناراحت میشدمیا احتمالا اگر کس دیگه ای جای من بود حس انزجار بهش دست میداداما من منزجر نیستم. دقیقا نمیدونم چی ام ولی منزجر نیستمفکر میکنم این چند سال تزکیه من رو تو حس کردن یه سری احساسات منفی ناتوان کردهشاید همه ادمها قضاوتش کنن و من هم گاهی این کار رو بکنماما امروز بیشتر از خودم و بیشتر از بقیه، برای خودش ناراحت شدمقضاوتش نکردم. نگرانش شدمچون من میدونمعزیز منتو فقط گم شدیتو خودت رو گم کردیو داری از افکار و احساسات تو درونت فرار میکنی فکر میکنم خودت اینو نمیدونییا شاید هم میدونی و سعی میکنی از همه پنهانش کنی و وانمود کنی همه چی خوبهاز همه میتونی خودت رو پنهان کنی ولی نه از من. خودت هم اینو میدونی. من توی تو رو میبینمیادم نرفته همه اون شب هایی که کنار خیابون میشستیم و با من درد و دل میکردی و من فقط میتونستم بغلت کنم و بگم که من پیشتممیدونم هروقت که عجیب ترین رفتارها رو داری، وقتیه که بیشتر از همیشه درد داری. واسه همین هم امروز نگرانت شدمدردی که شاید خودت هم بعضی وقت ها درست حسش نکنی فقط میدونی یه چیزی سر جاش نیست اما نمیدونی چیه، سعی میکنی با چیزهای مختلف و ادمهای مختلف پرش کنی و دنبال یه التیام میگردی اما همه چیز فقط برای یه مدت کوتاه تسکینت میده و بعد دوباره برمیگردهمثل الکله، یه مدت سرت رو گرم میکنه و بعد که اثرش میپره دوباره همه چیز یهو هجوم میارهمن دیگه نمیخوام ببینمت. اما کاش میشد تو یه بعد دیگه ای مثل اون شب ها تو رو تو بغلم میگرفتم و میگفتم آروم باش. و کاش , ...ادامه مطلب

  • Daily reminder

  • , when you are no longer able to change the circumstances you are challenged to change yourself, ...ادامه مطلب

  • Loop

  • تکرار به نحوی هولناک ادامه داشت. . . . کوبوآبه, ...ادامه مطلب

  • Let it bleed

  • امروز یه باوری توی من فرو ریخت. به خودم اومدم و دیدم یه چیزی واسه خودم دست و پا کردم که انگار حکم مسکن داشت برام. باهاش خودم رو آروم میکردم و خودم متوجهش نبودم. یه چسب زخمی بود که زده بودم رو زخمم و الان که کندمش دوباره شروع کرده به خون ریزیاما دیگه دنبال مسکن نیستمتو این سه ماه اخیر خودمو انداحتم تو دل همه ترس هامترس از دست دادنترس رنج کشیدنمهاجرتتغییرشکستتنهاییدوری از ادمهایی که دوست دارمو امروز حتی تصوری که برای خودم ساخته بودم رو هم شکستمدرد داشتاما خوشجالمخوشحالم که دیگه این جرئت رو دارم که با هر چیزی مواجه شم. این مدت به جای همه وقت هایی که ضعیف بودم، قوی بودم.من دیگه از ترس هام فرار نمیکنم... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • Maybe in another world

  • .somewhere in the spacetimesomewhere far beyondthere's a paralleled world like ourswith a version of ussitting on the playground's aisleat this very momentholding handsstaring at the midnight sky.there is nothing to feaothing to losenothing to doubtand no goodbyesjust you holding meand me laying in your armslike a cat you always told me.and as you caress my hairI can feel yourunning in my veinsunveiling my soulpenetrating to the corebinding with my very beingour atoms mergeour hearts combineand our souls uniteuntil there's no distinction between us.,that moment in the aisleit never endsit never fadesit's been craved into eteityand always remains...I believe every version of me falled in love with every version of you in every possible universe *... too bad we are in this one *. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • nothing to feel

  • .از دو روز پیش بعد از جلسه ام تو دفتر و درخواستم برای قطع همکاری یه حال عجیبی دارم.انگار یه نوع خلا تو وجودمه.و انگار دچار یه بی تفاوتی خاصی شدم.و حوصله هیچ چیزی رو هم ندارم و گوشیم رو خاموش کردم تا تعاملاتم با ادمها به حداقل برسه.خودمم نمیدونم که چرا؟ خیلی هم فکر کردم چرا اینجوری شدم و به نتیجه ای نرسیدم. گفتم شاید به خاطر اینه که یه بخش پررنگی از زندگیم بعد از چهار سال و نیم تموم شده. ولی اگر قضیه اینه پس چرا انقدر بی حس ام؟شاید مکانیزم دفاعیمه. مغزم احساساتم رو از برق کشیده که یه سری چیزها رو حس نکنم.. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • dialogue

  • . sometimes the lights shine just as brightly reflected in the water as they do in the sky ?how am I to know which lights to follow sometimes we cannot know until we have touched the darkness ​​​​​​., ...ادامه مطلب

  • Lost

  • . استاد من گم شدم تو افکار و احساسات خودم گم شدم من رو بیدار کن... ., ...ادامه مطلب

  • To my soulmate

  • I would like to watch you sleepingI would like to sleep with youto enter your sleepas its smooth dark wave slides over my headand walk with you through that lucent wavering forest of bluegreen leavesw, ...ادامه مطلب

  • deliverence

  •     walk with me , you will never leave wait to see your spirit free tell me how your heart is in need as I drown you in the sea    ,deliverance,deliverance definition,deliverance cast ...ادامه مطلب

  • pull me under

  •     lost in the sky clouds roll by and I roll with them arrows fly seas increase and then fall again this world is spinning around me this world is spinning without me and every day sends future to past ...every breath leaves me one less to my last   Dream Theater  ,pull me under,pull me under lyrics,pull me under tab,pull me under cover,pull me under bass tab,pull me under kelly luce,pull me under ao3,pull me under meaning,pull me under song,pull me under live ...ادامه مطلب

  • ...

  •     دیر زمانی در او نگریستم چندان که، چون نظری از وی باز گرفتم در پیرامون من همه چیز به هیات او در آمده بود آنگاه دانستم که مرا دیگر از او گریز نیست   شاملو  ,name,meaning,m,gif,and justice for all,definition,like clockwork,l,meme,es6 ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها