اوهام

متن مرتبط با «روشن» در سایت اوهام نوشته شده است

شب های روشن

  • امشب شب قشنگی برای رو پشت بوم نشستن بود. آسمون هر از گاهی روشن میشد. بعضی وقت ها با رعد و برق و بعضی وقت ها با آتیش بازی ادمهای تو خیابون. ولی هرچقدر نشستم بارون بگیره نگرفت که نگرفت.همیشه وقت هایی که دلم گرفته بود رو پشت بوم میشستم. اما امشب فرق داشت. ناراحتی وجود نداشت. بلکه رها و فارغ بودم. بارهایی که قبلا رو دوشم سنگینی میکرد دیگه وزنی نداشت.من فرق کردم. با ادم سه سال پیش، یک سال پیش و حتی چند ماه پیش. چقدر قبلا پذیرفتن یه سری چیزها برام سخت بود و الان چقدر پیش پا افتاده به نظر میان. چقدر نبود یه سری چیزها یا ادمها کامم رو تلخ میکرد و الان به راحتی با نبودن ها کنار میام. چقدر قبلا رو یه سری چیزها اصرار داشتم و الان دیگه رو هیچ چیز پافشاری ندارم، حتی رو چیزهایی که دوست دارم. دیگه بود و نبود چیزی آزارم نمیده. اینو مدیون اون یک سالی ام که به خودم سخت گرفتم. که تصمیم گرفتم به جای اینکه منفعلانه درد بکشم، درس بگیرم و خودم رو بسازم. و الان که نتیجه اش رو میبینم حتی بابت همه اون اتفاق ها خوشحالم. اگر اتفاق نمیوفتادن ادم امروز نبودم. شاید هنوز هم قابل شکستن باشم. اما دیگه نه به راحتی قبل.درنهایت در همه از دست دادن ها کاری از دست ما برنمیاد و دست و پا زدن احمقانه ترین واکنشیه که میتونی داشته باشی. تنها واکنش خردمندانه فقط اینه که با زخم هات یه نردبون بسازی. الان که به اون چالش ها فائق شدم بیشتر از همیشه یاد این حرف استادم میوفتم. که در مواجهه با مشکلات اگر از پایین بهش نگاه کنی غیر قابل تحمل به نظر میاد. اما اگر از بالا بهش نگاه کنی میبینی که کوچیکه و به راحتی ازش رد میشی. منم تا وقتی از پایین به همه چیز نگاه میکردم خودم رو بی دفاع و شکننده میدیدم. الان که برمیگردم و از پشت سر نگا, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها